جامعه ایی که نظام آموزشی آن در باز تولید شکاف های اجتماعی نقش اساسی دارد، نمی تواند ناترازی های موجود در سطح کشور را به شیوه صحیح مدیریت کند!
عصر ایران ؛ حیدر بایزیدی (فرهنگی شاغل در آموزش و پرورش منطقه زیویه کردستان) – این روزها اگر چه تحولات در سوریه درصدر اخبار و رسانه های ایران و جهان قرار دارد اما از سخنان رئیسجمهور گرفته تا مقالات و یادداشتهای فعالان سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی وغیره تا فضای حقیقی و مجازی، موضوعی به نام ناترازی در داخل کشور بیشتر از هر موضوعی دیگر مورد توجه قرار گرفته است، ظاهراً این ناترازی برخلاف تصور عام تنها به انرژی (برق، گاز، بنزین و…)مختوم نمی شود بلکه تا اندرونی دخل و خرج های روزانه، اجرای پروژههای عمرانی وحتی هزینههای جاری نیز نفوذ کرده است!
در این میان،قافلهِ معیوب و ناکارآمد وزارت آموزشوپرورش نیز به صورت چراغ خاموش بدون هیچ کُنش و واکُنشی در مسیر ناترازی هایی به مراتب اساسی تر از ناترازی های انرژی گام برمی دارد!
بررسی سیاست ها و اقدامات مسولان آموزش و پرورش در دولت های مختلف هم نشان می دهد وجود ناترازی ها و وضعیت اسفناک حال حاضر نظام آموزشی موضوع جدیدی برای این نظام نیست چرا که هیچ وقت برای دولت ها، آموزش پرورش و مصائب آن، جز اولویت نبوده است، اما واقعیت اینکه دودِ این جریان ناترازی وناکارآمدی آموزش و پرورش درطول سالیان متمادی، تنها بەچشم نظام آموزشی کشـور محدود نمی شود.
بلکه سهم زیادی از موقعیت اضطراری حال حاضر ،کە نظام حاکم با آن دست و پنجه نرم می کند به آموزش و پرورش بر می گردد؛ از یک نظام آموزشی که (هرچند روند جذب نیروی انسانی درآن بسیار مبهم و نامطلوب می باشد) ناترازیِ نسبتِ معلم به دانش آموز( کمبود معلم) در طول سالیان متمادی را فریاد زده است، آیا می توان انتظارِ تربیت شهروندانی مُتعهد و مسئولیت پذیر را داشت؟
هنوز بسیاری از تفکرات حاکمیتی و آموزشی به این درک نرسیده اند که معلم کارآمد، رکن اصلی نظام آموزشی است و نبود این رکن، منجر بەتوقف رشد علمی ،تربیت وجامعه پذیری نسل آینده می شود، به همین دلیل هر چند درظاهر توازن کلاس ها وحضور معلم در کلاس را بەعنوان اولویت بیان می کنند اما در عمل علی رغم کمبودِ معلم بدنە غیر معلم در وزارت آموزش و پرورش ایران چندین برابر استانداردهای جهانی است.
اختصاص تنها کمتر از ۱۰ درصد از بودجه عمومی دولت به آموزش و پرورش و کسری حدود ۱۵ درصد بودجه، تنها در سال گذشته و همچنین عدم شفافیت و هزینه کردن نامتوزان همین اندک اعتبار درآموزش و پرورش نشان از وجود ناترازی عمیق یا بەعبارتی کسری بودجه در آموزش و پرورش دارد.
با درنظر گرفتن جمعیت بیش از ۱۶ میلیون نفری دانش آموز روزانه تقریبا، تنها ۲۰۰۰ تومان سرانه به هر دانش آموز اختصاص می یابد در چنین شرایطی مدرسه محیط مطبوعی برای پرورش استعدادها نیست! آموزشهای یکنواخت، تکراری واغلب شعارهای سیاسی جزء برنامه های اصلی هستند! محتوای کتابهای درسی نیز مملو از تمایزات جنسیتی و ترویج انواع ناترازی های اجتماعی است. آیا با این شرایط امکان تربیت شهروند مطلوبِ جامعه، برای آموزش و پرورش وجود دارد؟!
طبقهبندی وارزشگذاری دانش آموزان بر اساس تعریفی ناقص و نارسا از هوش، وجود مدارس طبقاتی، نبود عدالت آموزشی، توزیع ناعادلانه تجهیزات و امکانات آموزشی در مدارس و همچنین عدم ارتباط و وجود ناترازی مشخص میان برنامههای درسی و فضای امروز دانش آموزان و نیازهای جامعه از اَبرناترازی های اصلی نظام آموزشی می باشند که موجب هدر رفت منابع عمومی، ضعف کیفیت آموزشی و افزایش شکاف های اجتماعی در جامعه می شود.
نتیجه آنکه جامعه ایی که نظام آموزشی آن در باز تولید شکاف های اجتماعی نقش اساسی دارد، نمی تواند ناترازی های موجود در سطح کشور را به شیوه صحیح مدیریت کند!
نوع آموزش و شیوه زندگی معلمان در هر جامعه ای تا حد بسیار زیادی تعیین کنندهِ توسعه وپیشرفت یا سقوط و ویرانی جوامع مختلف است.
سال هاست از تغییر مدل آموزش در مدارس از "معلم محوری" به "مشارکت دانش آموزان" به عنوان یک تحول در نظام آموزش و پرورش نام بردە می شود اما هرگز این مهم محقق نشده است.
موضوع دیگر آنکه ؛ در این شرایط سخت اقتصادی،از یک طرف، دریافتی بیش از ۹۹ درصد از معلمان، کمتر از خط فقر است، نەخط فقر مورد تایید مردم؛ بلکه خط فقری که بانک مرکزی اعلام کرده است!
به بیان دیگر ایران تنها کشور دنیاست کە بیش از ۹۹ درصد از معلمانش زیر خط فقر هستند. ازطرفی دیگر براساس نظریات یادگیری ، معلمان راهبران ساختار اندیشهورزی جامعه هستند. با این ناترازی معیشتی معلمان، آیا امکان داشتن جامعه ایی اندیشه ورز جهت رفع ناترازی وجود دارد؟ یا باید منتظر این واقعیت بود که از معلمانی با زخم های معیشتی، دانشآموزانی عصیانگر و هنجارشکن تربیت خواهند شد؟
در ساخـتار اداری آموزش و پرورش مخصوصاً در جایگاه های مدیریتی در رقابت انتخاب نُخبگان و پَخمه ها، این پَخمه گزینی و شایسته ناسالاری است که عُهده دار نقش های مدیریتی در سطوح مختلف می شود و در نتیجهِ این پَخمه گزینی به جای نُخبه گزینی، جوانانی در کشور ماندگار می شوند کەبعد از عبور از نظام آموزشی نه تنها نقشی در رفع ناترازی ها ایفا نمی کنند بلکه با بازتولید پَخمگی، حجم ناترازی ها را چند برابر می کنند.
در آموزش و پرورش پرسشگری و مطالبه گری معلمان با انواع ترفندها در نطفه مسکوت می ماند و به طَبَعِ آن معلمی که مطالبەگر نباشد نمی تواند برای رفع ناترازی ها و سایر مشکلات جامعه، نسلی مطالبه گر را تربیت کند؟
نکته آخر اینکه چنانچه واقعیت ها دیده شوند و پذیرای آنها باشیم باید قبول کنیم که ناترازی تنها در انرژی و مسائل اقتصادی نیست تا دولت با دست بردن در جیب مردم از طریق افزایش نرخ مالیاتها ،عوارض و همچنین بالا بردن قیمت حاملهای انرژی بتواند موقتاً آنها را رفع کند؛ بلکه جامعه ایران در ابعاد اجتماعی ،فرهنگی ، سیاسی و غیره با ناترازی مواجه است و دولت های مختلف نیز تا این تاریخ برنامه مدون و حسابشدهای برای رفع این ناترازی ها نداشته اند، چرا که هیچگاه حاضر نبوده اند با بررسی دقیق وضع موجود و دلایل بروز چنین شرایطی، در پی ریشهیابی و درمان همیشگی آن باشند.
آغاز مسیر رشد ، بالندگی ، توسعه ، وطن دوستی و غیره در لوحه های الفبایی نهفته است که معلمان مدارس ابتدایی به دانش آموزان می آموزند. جامعه در نگاه کلی باید بپذیرد که ریشه بسیاری از مشکلات و نارسایی هایش را در نظام آموزشی جستجو کند و برای ریشه کن کردن مشکلات هم، باز باید از نظام آموزشی شروع کند و اگر دولتمردان بخواهند مشکلات جامعه را به طور اساسی در ابعاد مختلف درمان کنند باید جرات برگشت به نظام آموزشی و تغییر و تحول آن را داشته باشند. باید بپذیرند مانند کشورهای توسعهیافته جهان، آموزش و پرورش را به عنوان مهمترین زیرساخت توسعه در نظر بگیرند و اولویتی فرابرنامهای را به آن اختصاص دهند .
برنامه ریزان نظام آموزشی نیز، باید به این سطح از واقعیت برسند که رسیدگی به آموزش و پرورش، پاسخ نه تنها ناترازی، بلکه تمام چالشها، معضلات و مشکلات جوامع توسعهنیافته و دلیل تمام رفاه، آرامش و آسایش مردم در جوامع توسعهیافته است.
و صد البته اجرای برنامه های مدون و رسیدن به نگرش های منطقی بدون پشتوانه نظام حاکمیتی غیر ممکن است. بنابراین نظام حاکمیتی هم باید بپذیرد که نمیتوان بدون سرمایهگذاری در آموزش و پرورش ، انتظار توسعه اقتصادی و رفاه جامعه را داشته باشد حتی اگر قصد آموزش ایدئولوژیک داشته باشد، راهی جز سرمایهگذاری مستقیم در نظام آموزشی را ندارد.
نظام حاکمیتی باید بپذیرید بخش اعظم وضعیت فعلی جامعه از نظر ناترازی ها ، تورم، گرانی، بیاخلاقیها، عدم پایبندی به خانواده، نقض آشکار قانون اساسی و تمام ناکامیهای اجتماعی از تضاد نظام آموزشی با ساختار جامعه شکل گرفته است، جامعه ایی که هرروز در حال تغییر از نسلی به نسل دیگر است و در فعل وانفعال این تغییرات اگر برای نسل جدید، برنامه ریزی و تدبیری اندیشمندانه نشود، نه تنها ناترازی های موجود تراز نمی شوند، بلکه برابر تمام قوانین و نظریات اجتماعی محکوم به نابودی هستیم.
نظرات کاربران :