متن کامل گفتگو دکتر مطهری با ویژه نامه نوروزی اعتماد به شرح زیر است:
*به نظر خودتان علی مطهری از کی علی مطهری شد و در منظر افکار عمومی صرفا فرزند شهید مطهری نبود؟
فکر نمیکنم علی مطهری چیزی شده باشد که شما این سؤال را مطرح میکنید. در عین حال پاسخ این گونه سوالها یک مقداری مستلزم تعریف از خود است.
*میخواهم ببینم ذهنیت خودتان در این باره چیست؟
شاید بهتر باشد دیگران این سوال را پاسخ بدهند. اما من خودم فکر میکنم همیشه مردم وقتی احساس کنند فردی به اصطلاح عرف از خودش وجود دارد و میتواند گاهی بر خلاف فضای غالب بر اجتماع حرکت کند، او را فرد مستقلی میدانند. هر چند فرزند شخصیت بزرگی باشد اما برای خود او هم در ذات خودش یک شخصیت قایل میشوند. به جای اینکه بگویند فرزند فلان کس است، روی خود او حساب باز میکنند. یکی از دوستان به شوخی میگفت کم کم دارد طوری میشود که به جای اینکه بگویند علی مطهری فرزند شهید مطهری، خواهند گفت شهید مطهری پدر علی مطهری.
*از این وضعیت راضی هستید؟ چقدر برایتان اهمیت دارد در جامعه محبوب باشید؟
هر کسی به سائقه فطرت الهی خودش دوست دارد در بین مردم محبوب باشد و این چیز بدی نیست. محبوبیت را همه دوست دارند، یک خلق مذموم نیست. ولی اگر این موضوع بخواهد هدف باشد و محبوبیت بخواهد آرمان بشود، امر مذمومی خواهد بود. اگر روش انسان این باشد که به وظیفهاش عمل کند و در این بین محبوب هم بشود، چه اشکالی دارد؟
*چقدر این محبوبیت برایتان اهمیت دارد؟
زیاد اهمیت ندارد. زمانی که به من حملاتی میشود، خصوصا در برخی رسانهها و سایتها یا مثل آن حملهای که در مجلس به من شد، خیلی اینها را جدی نمیگیرم. یک جملهای از شهید مطهری هست که میگویند مصلح واقعی کسی است که در مقابل توهینهایی که به شخص او میشود، کرخ و بیحس است ولی در مقابل پایمال شدن حقوق مردم حساس است. یعنی اگر کسی ادعای مصلح بودن و اصلاحگری داشته باشد باید این روحیه هم در او باشدکه نسبت به توهینهایی که به او میشود بی حس باشد. برخی سیاسیون این نقطه ضعف را دارند که در مقابل حملات و توهینها تحت تاثیر واقع میشوند. در آستانه انتخابات مجلس نهم به یکی از شخصیتهای سیاسی پیشنهاد کردم که کاندیدا شوید چون جای افرادی مانند شما در مجلس خالی است. او گفت اگر من مثل شما این مقدار خونسرد و نسبت به توهینها بیتفاوت بودم میآمدم ولی من به هم میریزم. این یک نقطه ضعف است.
حمله به شما بیشتر در قالب گروهها و گرایشهای سیاسی بوده اما حمایت از شما بیشتر جنبه عمومی و اجتماعی دارد. شما به این حمایت و محبوبیت عمومی چگونه نگاه میکنید؟ به مثابه یک امر کاربردی آیا جایی به کار شما خواهد آمد و فکر میکنید اصلا کاربردی داشته باشد یا خیر؟
خب یک فرد وقتی احساس میکند در تغییر و تحولات اجتماعی تاثیرگذار است، باید از موقعیت خودش بهترین استفاده را در راه آرمانهایش بکند. اگر محبوبیتی برای من وجود داشته باشد باید از این موضوع در راه هدفهای درست مانند آرمانهای انقلاب اسلامی، اجرای کامل قانون اساسی، احقاق حقوق شهروندی و دفاع از حقوق مردم استفاده شود. نباید از آن استفاده شخصی کنم، یعنی نباید آن را در راه منافع خودم به کار بگیرم.
برای استفاده کردن از این محبوبیت، برنامهای دارید یا اینکه کاری هم کردهاید؟ منظورم یک برنامه سیاسی است.
به هر حال محور و اساس همان انجام وظیفه است.
*یعنی شما هم تاکتیک مکلف بودن به انجام وظیفه نه منتظر نتیجه بودن را برگزیدهاید؟
ببینید، ما در امور تعبدی مثل نماز و روزه مأمور به نتیجه نیستیم ولی در اموری مانند امر به معروف و نهی از منکر یا هدایت مردم مأمور به نتیجه هستیم و باید ببینیم بهترین راه کدام است. به طور کلی در امور اجتماعی، مأمور به نتیجه هستیم یعنی باید از مؤثرترین راهها و بهترین ابزارها استفاده کنیم. انسان در راه انجام وظیفه از ابزارهای مختلفی استفاده میکند، از جمله اینها محبوبیت اجتماعی است، یعنی باید از این محبوبیت در جای خودش استفاده کرد.
*اگر ترکیب مجلس هشتم و نهم که شما در آن حضور داشتید، به لحاظ گرایش سیاسی متفاوت بود و مثلا وزن اصلاحطلبی داشت، فکر میکنید باز هم موقعیت اجتماعیتان همینی بود که الان هست؟ اصلا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید؟
خب بله. انسان در هر شرایطی یک موقعیت پیدا میکند. شاید اگر مجلس ترکیب دیگری داشت من الان موقعیت متفاوتی داشتم. حتی برای شخصیتی مانند امام خمینی (ره) هم همین طور است. نمیتوان گفت امام خمینی(ره) در هر شرایطی امام خمینی(ره) بود. اگر رژیمی مانند رژیم شاه نبود، اگر فرد مستبدی به نام محمدرضا پهلوی نبود و اگر اشتباهات مکرری نمیکرد شاید امام خمینی به عنوان یک قهرمان نمیتوانست ظاهر شود. قهرمان همیشه مولود شرایط جامعه است. من البته خودم را قهرمان نمیدانم. بحث این است که کسی که نمود پیدا میکند در دنیای سیاست، هنر، فرهنگ، اقتصاد، ورزش یا هر چیزی، این به جز استعدادها و تواناییهای آن فرد و نبوغ شخصی او، حاصل شرایط موجود است. یعنی او از فرصتها بهترین استفاده را میکند. مثلا در رهبری امام خمینی تا پیروزی انقلاب، میبینید که ایشان بهترین استفادهها را از فرصتها و از اشتباهات رژیم شاه کردند و به همین ترتیب انقلاب را پیش بردند. درباره دیگران هم همین موضوع صادق است. من وقتی وارد مجلس هشتم شدم، با اینکه به عنوان اصولگرا شناخته میشدم، وقتی میدیدم دارد تخلف میشود و رئیس جمهور میگوید من فلان قانون را اجرا نمیکنم و تقریبا همه اصولگرایان به این بهانه که رهبری از این دولت حمایت کرده، سکوت میکردند، تشخیص دادم که اینجا وظیفه ماست که به عنوان نماینده و وکیل مردم مخالفت کنیم و جلوی بیقانونی بایستیم. خب این طبیعتا نمود پیدا میکند، چون وقتی تعداد کمی از افراد بر خلاف جریان آب شنا کنند و جو غالب را بشکنند بیشتر به چشم میآیند و برجسته میشوند.
*یعنی خودتان فکر میکنید موضعگیری خود اصولگرایان هم در برجسته شدن شما نقش داشته است؟
بله. خب خیلی مواقع آنها منفعل عمل میکردند و وقتی کسی طور دیگر رفتار میکرد، دیده میشد. شاید اگر آن انفعال نبود من هم الان موقعیت دیگری داشتم و خیلیهای دیگر. اما من با این هدف وارد نشده بودم که دیده شوم بلکه احساس میکردم روش آقای احمدینژاد به ضرر کشور است. هیچ منافاتی هم بین حمایت رهبری از او و انتقاد از دولت نهم و دهم نمیدیدم. استدلال اصولگرایان این بود که چون رهبری حمایت کردهاند پس باید همه ساکت باشیم. این اشتباه بود و دیدیم وقتی آقای احمدینژاد خانهنشین شد تازه اینها ورود کردند. میگفتند چون در مقابل ولایت ایستاد باید در مقابل او بایستیم، گویی همه کارهای قبلی او و قانون شکنیهایش درست بوده است.
*یعنی فکر میکنید برداشت صفر و صدی دارند؟
بله، میتوان این طور تعبیر کرد. من بارها گفتهام که برداشت اکثر اصولگرایان از اصل ولایت فقیه اشتباه است.
*شما قبل از مجلس هشتم در فضای سیاسی نبودید و بیشتر کار پژوهشی میکردید.
بله، البته از طریق مقاله نویسی یا مصاحبه در فضای سیاسی بودم اما حضورم کمرنگ بود.
*به هر حال حاشیهنشین سیاست بودید. چه شد سال ۸۶ وارد متن فعالیت سیاسی شدید؟
من احساس کردم ایدههایی دارم و خیلی از افکار و اندیشههای شهید مطهری را میخواستم مطرح کنم و یک تریبون موثری نداشتم. احساس کردم اگر جایگاه قانونی داشته باشم بهتر میتوانم حرفهایم را به جامعه بزنم.
*آن ایدهها را توانستهاید جلو ببرید؟
بیتاثیر نبوده است. تقریبا یک جریان فکری ایجاد شده و از نظر خودم جلوی برخی آسیبها توانستهام بایستم و درباره برخی موارد روشنگری کردهایم و فکر میکنم موثر بوده است.
*چقدر موثر بودهاند؟
فکر میکنم روشنگریهایی که در آن دوره ۸ ساله قبل از دولت یازدهم خصوصا بعد از سال ۸۸ توسط امثال بنده صورت گرفت، در تغییر فضای جامعه و خنثی کردن برنامه حذف برخی شخصیتها از انقلاب و در دستاورد انتخابات سال ۹۲ مؤثر بود.
*شما میگویید که جریانسازی اتفاق افتاده است. اما خیلیها فکر میکنند که مثلا خود شما تنها هستید. علیرغم اینکه در سال ۹۰ توانستید لیستی به نام صدای ملت تشکیل دهید که هم موفقیت داشت و هم شکست …
به هر حال به نسبت امکانات خودش موفق بود.
*بله خب خیلی امکانات نداشتید.
ما فقط بیست روز قبل از انتخابات این کار را شروع کردیم. چون زمانی بود که اسم ما را از فهرست اصولگرایان حذف کرده بودند و هیات اجرایی هم صلاحیت ما را تائید نکرده بود و فرصت کمی داشتیم. با آن امکانات کم نتیجه خوبی گرفتیم که ناشی از رشد اجتماعی مردم بود.
*حالا سوال من این است که آیا به لحاظ سیاسی واقعا جریانسازی کردهاید؟ منظورم در سطح گروههای سیاسی است. یعنی به فرض توانستهاید جمعی را حول آن سیاست تشکیل دهید؟
جریان فکری تقریبا شکل گرفته است. اما نتوانستیم جریان سیاسی که یک پشتوانه حزبی داشته باشد، ایجاد کنیم. ما ابتدا تصمیم داشتیم در مجلس فراکسیونی به نام «صدای ملت» ایجاد کنیم ولی ملاحظه رهروان ولایت را کردیم.
*تعدادتان اینقدرها بود که بتوانید این کار را بکنید؟
یک موقعی بله. آمادگیهایی هم در مجلس در آن زمان وجود داشت.
*چقدر بودید؟
اگر اقدام میکردیم شاید تا ۷۰ نفر بودند که با ما همراه میشدند. ولی یک مقدار ملاحظه رهروان ولایت را کردیم و احساس کردیم که آقای لاریجانی ناراضی است. بعد هم احتمال دادیم به نفع تیپ تندروی مجلس شود و احیانا در انتخابات رئیس مجلس تاثیرگذار شود، لذا منصرف شدیم.
*الان از آن انصراف پشیمان نیستید؟
به هر حال مجلس جای کار گروهی است نه کار فردی. البته جاهایی چارهای جز کار فردی نیست و کسی حاضر نیست وارد شود. مثل مسایلی که من بارها مطرح کردهام. این مسایل را کسی حاضر نیست وارد شود و طبعا کار فردی میشود. اما در مجموع مجلس جای کار گروهی است. چون اگر بخواهیم روی رای نمایندگان تاثیر بگذاریم باید هم اندیشی وجود داشته باشد و بتوانیم اراده و تصمیم واحد ایجاد کنیم. لذا اگر کسی بخواهد در مجلس موفق باشد باید کار فراکسیونی بکند.
*ولی تجربه رهروان ولایت تجربه موفقی نبود.
بله. خیلی جاها منفعل بود.
*این تجربه تقریبا نا موفق آیا شما را به آن سمت نمیبرد که به سمت کادرسازی سیاسی بروید؟ حالا در قالب حزب یا فراکسیون یا هر چیز دیگر. این را شما احساس نمیکنید؟ اگر این کار انجام نشده دلیلش این بوده که نخواستید یا نتوانستید؟
من اساسا بر خلاف آنچه که جلوه میکند، تمایل قلبیام کارهای فکری و علمی است. یعنی تمایل کارهای اجتماعی و سیاسیام کمتر است.
*به هر حال الان در گود هستید و از خیلیها هم جلوتر رفتهاید.
بله، وقتی وارد شدم معلوم شد استعداد خوبی در این زمینه دارم. من برای این وارد عالم سیاست شدم که افکار شهید مطهری بیشتر پا بگیرد چون احساس میکردم توجه کافی به آن وجود ندارد. انگیزه واقعی من همین بود. لذا الان هم خیلی بیمیل نیستم که اگر احساس ضرورت نکنم، برای دوره بعد نامزد نشوم و در همان کارهای علمی و فکری بمانم. ولی اگر احساس نیاز بکنم که وجودم میتواند موثر باشد، این جور کارها یعنی ایجاد تشکل و پشتوانههای اجتماعی را از لوازم کار سیاسی میدانم. بالاخره به قول معروف «شتر سواری دولا دولا نمیشود» یا آدم باید با تمام قوا وارد شود و یا اساسا وارد نشود. باید منتظر آینده بود. اگر تصمیمم بر این شد که به طور جدی در عالم سیاست باقی بمانم قطعا به دنبال کار تشکیلاتی خواهم رفت.
*در عالم سیاست باقی ماندن شما به چه معنا است؟ یعنی وارد انتخابات مجلس دهم شوید یا فراتر از آن است؟
آنچه که نقد است همین جریان مجلس است، این که به این نتیجه برسم که وجودم برای مجلس آینده ضروری است.
*تا اینجا فکر میکنید چقدر ضروری باشد؟
فعلا فکر میکنم ضروری است. به خاطر اینکه هنوز مسائلی مانده که نیاز به افرادی مثل من است تا آن مسائل دنبال شوند. فرض کنیم که کشور به حالت عادی برگردد و تندرویها تمام شود و حالتی که بعد از سال ۸۸ ایجاد شده پایان بپذیرد و قانون اساسی و حقوق شهروندی مردم درست رعایت شود. اگر احساس کنم مسائلی که امثال بنده مطرح میکنیم، وجود ندارد حضورم در مجلس شاید خیلی ضروری نیست. همه چیز بستگی به آینده دارد.
*این آینده حداقل تا یک سال پیش رو چطور است؟
امیدوارم این مسایل حل شود.
*فعلا که ضرورتها وجود دارند، برنامهتان برای انتخابات مجلس دهم چیست؟ اینکه مثلا لیست تهیه کنید و انسجامی به نیروهای همفکر خودتان بدهید و یا حتی به ائتلافهایی نظیر ائتلاف با دولت فکر کنید. به این فرضیهها فکر میکنید؟
بله فکر میکنم ولی به این نتیجه نرسیدهام که به طور جدی وارد این فضا شوم. معتقدم هر فعالیت سیاسی باید بر اساس اصول و مبانی معین باشد و الا حمایت از دولت یا مخالفت با آن نمیتواند معیار باشد. چون دولت یک امر سیال است و ما نمیتوانیم کلا موافق یا مخالف و منتقد آن باشیم. هر دولتی برخی کارهایش خوب است و برخی جای انتقاد دارد.
الزاما منظورم ائتلاف با دولت نیست. منظورم برنامهریزی انتخاباتی است و مشخصا تهیه لیست.
اگر مصمم به ورود به انتخابات شوم به طور قطع وارد این فضا میشوم و برنامه جدی خواهم داشت.
*شما گفتید اگر کشور به حالت عادی برگردد لزومی برای وارد شدن به انتخابات نمیبینید. این حالت عادی چیست؟ مثلا آنچه از این مفهوم مد نظر شما است در دو دهه اخیر تجربه کردهایم یا فکر میکنید تجربه جدیدی خواهد بود؟
بالاخره ما از بعد از جنگ تا قبل از سال ۸۸ در شرایط عادی بودیم. البته تنشهای سیاسی وجود داشت که تا حدی از آن طبیعی است. نمیتوانیم بگوییم که کشور آرامش گورستانی داشته باشد. خیلی از این تنشها نشانه آزادی و دموکراسی و مردمی بودن و استحکام حکومت است. اما شرایطی مثل چند سال اخیر بیسابقه بوده است. وجود افرادی مثل ما برای این شرایط لازم است.
*فکر میکنید مجلس بعدی چقدر اصلاحطلب خواهد بود؟
تا حد زیادی بستگی به شرایط بررسی صلاحیتها و نیز عملکرد دولت در یک سال آینده دارد. اگر رد صلاحیتها گسترده باشد روی مشارکت عمومی هم تاثیر میگذارد و بعید است مجلس اصلاحطلب داشته باشیم. اگر سختگیری نشود و طبعا مردم هم مشارکت بالا داشته باشند احتمال شکلگیری مجلسی اصلاحطلب و یا حداقل متوازن بین اصولگرا و اصلاحطلب زیاد است، خصوصا اگر دولت با اقبال بیشتر مردم مواجه شود.
*فرض کنیم مجلس دهم با رویکرد اصلاحطلبی تشکیل شده و شما هم در آن هستید. علی مطهری اصولگرا با شاخصههای خودش چه جایی در این مجلس دارد؟ به این موقعیت فکر کردید؟ آیا مناسبات چنین مجلسی میتواند در نظر مردم نسبت به شما تأثیر بگذارد؟
مردم همیشه افرادی را که ثابت قدم هستند و اصول و مبانی ثابتی دارند دوست دارند. اگر احساس کنند فردی از روی عقیده حرف میزند و به خاطر منافع فردی نیست، مردم همیشه آن را میپسندند. به هر حال هر مجلسی باشد من به وظیفه خودم عمل میکنم. ممکن است در یک مجلس اصلاحطلب من همان مواضع فرهنگی خودم را مطرح کنم و باعث دلگیری برخی مجلسیها شود.
*فکر میکنید نظر عمومی جامعه راجع به مواضع فرهنگی شما چطور باشد؟ هیچ وقت آن را رصد کردهاید؟
فکر میکنم در مجموع مثبت باشد. چون من قایل به سختگیری نیستم. طبعا تیپهای متدین بیشتر قبول دارند و ستایش میکنند.
*یعنی فکر میکنید همانقدر که درباره مواضع سیاسی شما در جامعه حس هواداری وجود دارد، درباره مواضع فرهنگیتان هم همین طور باشد؟
میدانم گروههای اصلاحطلب یا تیپ به اصطلاح متجدد و امروزی مواضع فرهنگی من را چندان قبول ندارند. اما همانها هم میگویند چون این حرفها از روی صداقت است، میپذیریم. حتی من در یک کامنتی دیدم که خانمی گفته بود که من اگرچه برخی نظرات فرهنگی آقای مطهری را قبول ندارم اما به خاطر مواضع سیاسی و حریت و شجاعتش، اگر به من بگوید چادر سر کنم، این کار را میکنم. یک چنین نظراتی هست. اما مردم هم میدانند که نظرات فرهنگی من تند و افراطی نیست. مثلا درباره فیلمهای سینمایی و یا حجاب، معتقد به سختگیری نیستم. یا درباره مسئله کنسرتها در مصاحبهای که با مجله مثلث داشتم نظر آقای علمالهدی را رد کردم. به طور کلی معتقدم معیار و ملاک ما باید احکام اسلام باشد و آنجا که اسلام مردم را آزاد گذاشته نباید دخالت کنیم.
در مسئله حجاب مقصود ما این نیست که لزوما باید برسیم به جایی که پوشش همه خانمها و آقایان نسبت به الگوی اسلامی ایدهآل باشد چون نشدنی است و شاید در دوره حکومت امام زمان هم چنین اتفاقی نیفتد. بلکه ما میگوییم آن موارد ناهنجار که آثار مخرب دارد و بنیان خانوادهها را ویران میکند، دولت در قبال آن، وظیفه نظارت دارد و نمیتواند آن را رها کند.
*شیوه آن هم مهم است. مثلا نظرتان راجع به گشت ارشاد چیست؟
بستگی به مواردش دارد. مصادیق آن مهم است. مثلا من راجع به ساپورت صحبت کردم و گفتم این نوع پوشش از طریق شبکههای ماهوارهای در حال رایج شدن است، اجازه ندهیم رسمیت پیدا کند. اما ایرادات جزئی به عهده مردم است و ایمان خودشان.
*شما در سال ۸۶ با یک تصوری از سیاست وارد گود میشوید. تصور امروز شما با آن تصور قبلی چه تفاوتی میکند و امروز درباره بازی سیاست در ایران چه دارید که بگویید؟
من تقریبا به این نتیجه رسیدهام که در عالم سیاست ما، سیاست به معنای اسلامی کمتر وجود دارد و بیشتر سیاست به همان معنای عرفی و آنچه در اکثر کشورهای دنیا وجود دارد، اینجا هم هست.
**سال ۸۶ هم همین نظر را داشتید؟
نه. بعد از ورود به این نتیجه رسیدم و تصور و انتظارم بهتر از این بود. همین طور به این نتیجه رسیدم که اصولگرای واقعی و اصلاحطلب واقعی خیلی کم است، یعنی صرفا اینها نوعی نامگذاری است و ریشه و مبنای فکری ندارد.
*دعوا پس سر چیست؟
دعوا تا حدودی سر لحاف ملاست. مثلا کسی که اصولگرا شده به خاطر این است که نزدیک به برخی شخصیتها یا گروههای اصولگرا بوده است. یا دوستانش اصولگرا بودهاند و او هم اینطور شده. همین طور در بخش اصلاحطلبان.
*خود شما چرا اصولگرا شدید؟
خود من شخصا خیلی ادعای اصولگرایی نکردهام. اصلا من این دستهبندی را خیلی قبول ندارم. شاید چون من در دوران اصلاحات انتقاداتی داشتم، به عنوان اصولگرا مشهور شدم. بیشتر لقبی بوده که برای من برگزیدند تا اینکه خودم آن را انتخاب کرده باشم.
*یعنی خودتان را اصولگرا نمیدانید؟
من خودم را هم اصولگرا میدانم و هم اصلاحطلب. تعصبی به این تعبیرها ندارم.
به لحاظ دستهبندی سیاسی منظورم است.
ما در دستهبندی سوم هستیم که هیچ کدام از این دو نیست.
*تعدادتان چقدر است و آیا میتوانید این راه سوم را باز کنید؟
قطعا میتوانیم و استعداد و زمینه آن در جامعه وجود دارد.
*در بین نیروهای سیاسی هم این استعداد وجود دارد؟
در بین شخصیتهای سیاسی شاید زیاد نباشند اما در جامعه اقشار زیادی هستند که این راه را میپسندند.
*مثلا آقای روحانی را در این طیف میبینید؟
ایشان هم نزدیک هستند به این راه سوم.
*چرا فکر میکنید در فضای سیاسی، به زعم شما این جریان کسی را ندارد و میخواهید برای آن چه کار کنید؟ شما به هر حال احساس نیاز میکنید و چطور میخواهید به آن پاسخ دهید؟
اصل قضیه، آن زمینه اجتماعی است که اگر باشد این جریان و هر جریان دیگری رشد میکند.
*بدون سازماندهی؟
به سازماندهی نیاز دارد. منتها شخصیتهایی که این اصول و مبانی را عملا داشته باشند زیاد نیستند، اگرچه افراد قدرتمندی در میان آنها داریم.
*نام میبرید؟
ممکن است افرادی باشند که اختلاف جزئی بین آنها باشد، اما در یک طیف قرار میگیرند. مثلا آقای ناطق نوری.
*شما در دوره اصلاحات در روزنامههایی مثل کیهان و رسالت مطلب مینوشتید و موضعگیری میکردید. امروز چقدر آن آراء را منصفانه میبینید؟ کاری به ظرف زمانی خودش ندارم.
چون آن موضعگیریها بیشتر متکی به مبانی فکری بود تا سیاسی، امروزهم آنها را قبول دارم. منتهی خیلی از مقالات ما که در تایید گفتمان اصلاحات بود، در آن رسانهها منتشر نمیشد، مخالفت میشد و چاپ نمیکردند.
*شما در تایید اصلاحطلبان مطلب مینوشتید؟
من بارها این موضوع را که فضای آزادی بیان باز شده است تمجید کردم.
*چه بر سر این نوشتهها میآمد؟ یعنی اصلا منتشر نمیکردید؟
خیلی جاها میخواستند آن را تغییر دهند که من قبول نمیکردم و در نتیجه چاپ نمیشد. یا مثلا افشای قتلهای زنجیرهای را تمجید میکردم و میگفتم این دفاع از حقوق ملت است. این جور چیزها را آنها قبول نمیکردند و فقط نوشتههایی را که مطابق میل خودشان بود منتشر میکردند. اینطور نبود که هرچه من بنویسم منتشر کنند.
*به دنبال تریبون دیگری نبودید؟ یا برایتان سوال برانگیز نبود که چرا حتی شما را یک سویه در جامعه بازتاب میدهند؟
فکر میکردم که روزنامههای اصلاحطلب چاپ نمیکنند و کیهان هم مخاطبان ثابتی داشت. البته همان زمان برخی مقالات من را روزنامه شرق چاپ میکرد.
شما میگویید موافق آزادی بیان دوره اصلاحات بودید و تمجید میکردید. اگر آن موقع در مجلس ششم بودید و لایحه مطبوعات میآمد چه موضعی میگرفتید؟ *یا مثلا درباره تحصن مجلس ششم نظرتان چه بود؟ اگر آن زمان در مجلس بودید چه میکردید؟
این، سوال سختی است. من کلا درباره احکام حکومتی معتقدم باید به گونهای باشد که به وسیله شخص رهبری اعلام شود. یعنی یا باید صدای ایشان را بشنویم یا دستخط ایشان را ببینیم. این که گفته شود پیغام داده شده است، نمیپسندم.
*چرا؟
چون باید مسئولیت هر کاری پذیرفته شود. اینطور نمیشود که با علامت و اشاره کار کرد. همچنین باید در این مسایل اطمینان حاصل شود.
*جدای از آن حکم حکومتی نظر خودتان درباره لایحه مطبوعات چه بود؟
به طور کلی مثبت بود. الان متن لایحه یادم نیست اما نیاز به اصلاح قانون مطبوعات وجود داشت و الان هم هست.
*از باب آزادی بیان خیلیها به موضوع تحصن مجلس ششم هم میپردازند. درباره آن چه نظری دارید؟
آن موقع شاید خیلی درک نمیکردم که حرف متحصنین چیست چون در متن فضای سیاسی نبودم. بعدها که برخی مسایل را دیدم احساس کردم باید اعتراض وجود داشته باشد، البته اگر شکل آن درست باشد. مثلا در حد نامهای به مقام رهبری برای تظلم و دادخواهی و یا تحصنی که به کار مجلس و کشور آسیب نزند. اگر چنین باشد نباید خیلی سخت گرفته شود. اما اگر بخواهد کشور را مختل کند من این روش را قبول ندارم.
*به این فکر کردهاید که در انتخابات سال آینده رد صلاحیت شوید؟
نه، فکر نکردهام. من هیچ دلیلی نمیبینم که رد صلاحیت شوم. هرچه کرده و گفتهام طبق قانون اساسی بوده است.
*اگر شدید چه ؟ آن موقع واکنش شما چه خواهد بود؟
اول باید فرض کنیم که میآیم. بعد باید فرض کنیم که رد صلاحیت میشوم. فرضا رد صلاحیت شوم طبیعتا اعتراض میکنم.
*اگر قبول نکردند؟
بالاخره باید نظر داور قانونی را پذیرفت هرچند قانع نشده باشیم. در این صورت در مقابل مردم و تاریخ اتمام حجت خواهد شد. البته بعد میتوان در صدد اصلاح ترکیب داوران برآمد.
*به عنوان کسی که میگویید هم موافق آزادی بیان هستید و هم از طرفی فرزند و حتی شاگرد مکتب شهید مطهری هستید، چقدر نقد آرای ایشان را لازم میدانید؟
من که موافق این قضیه هستم. مخالفتی با نقد شهید مطهری ندارم، به شرط آنکه نقد واقعی و علمی باشد. این جور نقدها باعث زنده ماندن تفکر شهید مطهری هم میشود. اصلا من سخت بر این باورم که هر اندیشهای بدون نقد خواهد مرد.
*خودتان در ذهنتان شهید مطهری را نقد کردهاید؟ به عبارتی به این مطلب که بخواهید خودتان ایشان را نقد کنید، اندیشیدهاید؟
ضرورتی احساس نکردهام.
*چرا؟ رابطه پدر و فرزندی اجازه نداد؟
نه. به موردی بر نخوردهام. در مجموع ایشان خیلی دقیق اظهارنظر کردهاند. ایشان آدمی بودهاند که اول عالم شدهاند و تسلط پیدا کردهاند و بعد به گفتن و نوشتن روی آوردهاند. لذا نقد ایشان راحت نیست. ضمن اینکه آثار بشری قابل نقد است. البته یک وقت کسی میگوید نظر ایشان اشتباه است و یک وقت میگوید ناقص است. دو نقد است. گاهی هم کسانی میخواهند با نقد چهرهای چون شهید مطهری خودشان را اثبات کنند و خودنمایی کنند و بگویند من کسی هستم که شهید مطهری را نقد کردم. یعنی شخص بدون آنکه تسلط کافی به آثار ایشان داشته باشد و بداند ایشان چه گفتهاند شروع میکند به نقد کردن. این خوب نیست.
*خب این شرط و شروط گذاشتن برای نقد چقدر با آزادی بیان همخوانی دارد؟
ما جلوی کسی را نمیگیریم. فقط میگویم که نقد شرایطی دارد.
*برای همین نقدی که میپسندید، خودتان کاری کردهاید؟
بله مثلا گاهی در ایام سالگرد شهادت ایشان ما فراخوانهایی میدهیم و موضوعاتی دادهایم که جنبه نقد داشته تا اینها بررسی و نقد شوند و حتی به نقدها امتیاز هم دادهایم. اما اینکه بگویید جریان نقد ایجاد کردهایم، چنین نبوده است.
*آقای دکتر لاریجانی با شما نسبت خانوادگی نزدیکی دارند. تا حالا از این نسبت خانوادگی توسط خود شما یا ایشان در راستای توصیههای سیاسی استفاده شده است؟
اینکه توصیه به هم کرده باشیم، خیلی کم اتفاق افتاده است. هم من موقعیت ایشان را درک میکنم و هم ایشان متقابلا موقعیت من را میفهمند. من محذورات ایشان را میدانم و ایشان هم روحیات من را می شناسد. گاهی در جمعهای خانوادگی به مزاح و شوخی حرفهایی به هم میزنیم و در این قالب نقدهایی مطرح میکنیم. ایشان میداند که من به راحتی از حرفهایم بر نمیگردم و من هم متوجه هستم که آقای لاریجانی نمیتواند همه افکار و نظرات خود را بروز بدهد و بر زبان بیاورد. به هر حال ایشان سیاسیتر از من هستند. در مجلس مواردی بوده که من مخالف بودم و ایشان موافق و یا بالعکس مثل مخالفت من با وزارت نفت آقای رستم قاسمی که من به دلیل نظامی بودن ایشان مخالفت کردم و ایشان موافقت کرد. ما از دوران دانشجویی و از زمانی که ایشان داماد ما شد با هم دوست هستیم.
*الان هم همینطور است؟
کاملا. ما هیچ وقت از همدیگر دلگیر نمیشویم، با حفظ مواضع.
نظرات کاربران :