علوم اجتماعی به ما خواهد گفت که چگونه با تضعیف و به حاشیه رفتن یا بردن اهالی اندیشه و سیاست و تضعیف نهادهای سیاسی و مدنی و رسانهای، مرجعیت سیاسی و اجتماعی به سلبریتیها منتقل میشود و در نبود نهادهای سیاسی و مدنی و به رسمیت شناختن و ایجاد سازوکارهای قانونی اعتراض و تحقق اصول قانون اساسی در این رابطه، شاهد حوادث تلخ و پرهزینه خیابانی باشیم.
به گزارش «تابناک» به نقل از انصاف نیوز، مهدی مکارمی، دانشجوی دکتری جامعه شناسی دانشگاه تهران، در یادداشتی در تحلیل وضعیت پیش آمده نوشت:
این، یک قانون طبیعی است. در علوم طبیعی قوانین و قواعدی وجود دارد که نشان از رابطه علت و معلولی میان پدیدهها دارد.
تعمیم بی چون و چرای این گزاره به حوزهی علوم اجتماعی محل مناقشه است و میان اثباتگرایان (پوزیتیویستها)، تفهمگرایان و انتقادیها در این زمینه اختلاف نظر و دیدگاه وجود دارد.
اثباتگراها معتقدند همانطور که در علوم طبیعی میتوان به قوانین عامی رسید که پدیدهها را بر اساس آنها بررسی و تحلیل نمود، پدیدههای اجتماعی را نیز میتوان در فرایندی طبیعی و قانونمند نگریست و به دنبال رسیدن به قوانین عام، البته بدون لحاظ زمان و مکان بود.
صرف نظر از نقدهای مختلفی که به این رویکرد وجود دارد اما شاید بتوان با تعدیل آن و اتخاذ رویکردی بینابین، وضعیت امروز جامعه ایران را متأثر از این نگاه تحلیل کرد.
بهنظر میرسد پدیدارهای اجتماعی نیز قانونمندیها و قواعدی دارد و با مطالعهی این پدیدهها، میتوان دستکم به درکی از واقعیات و شرایط اجتماعی رسید که البته در این نگاه، کنشگری انسانی را نیز نباید از نظر دور داشت.
پیش از ورود به بحث شرایط پیش آمده در کشورمان باید مشخص کنیم با چه عینکی به مسائل نگاه میکنیم و ببینیم اساساً نیازی به ورود دانش اجتماعی در بررسی این وضعیت داریم یانه.
یک نگاه به مساله این است که گفته شود دشمن توطئه کرد، معترضین سربازان دشمند و با حمایت رسانههای بیگانه و بدتر از همه فضای مجازی باعث و بانی همه این مشکلات و وضعیت پیش آمده شدهاند تا ضربتی بزنند و یا بهقولِ [تقلیل گرایانه] یکی از نمایندگان تهران در مجلس، “دستاوردهای سفر نیویورک” را تحت الشعاع قرار بدهند، یا بهقول نماینده دیگری، بهدنبال فحشاء و هوسرانی هستند.
خب با این نگاه، دیگر به علوم اجتماعی و تحلیل جامعه شناختی و کلاً به علوم انسانی نیازی نیست. مساله روشن است، پاسخش هم روشن و لابد راهبردهای مواجهه با وضعیت هم معلوم، دیگر چه جای تحلیل اجتماعی.
اما اگر مانند ابتکار دیرهنگام و ناکافی تلویزیون بخواهیم عینک جامعهشناسی را به چشم بزنیم و مساله را به گفتگو میان اندیشمندان و مصلحان اجتماعی بکشانیم، نگاه متفاوت خواهد بود.
اینجا جایی است که همچون اثباتگرایان، آمار و اطلاعات به کار میآید.
گزارههایی چون؛
بدانیم جامعه ایران در چه وضعیتی است. ۸۶ درصد از جمعیت کنونی، پس از انقلاب به دنیا آمدهاند.
– این جامعه گسترش یافته و رشید و بالغ شده و تحصیل کرده است.
– این جامعه از برخی عارضهها رنج میبرد. نرخ بیکاری بسیار بالاست، حتی با نرخهای پایین مشارکت این بیکاری بالاست.
– بیکاری به شکل نابرابری بین زن و مرد تقسیم شده؛ مردان پنج برابر زنان شاغل هستند.
– نرخ بیکاری زنان ۱۳ درصد، نرخ بیکاری مردان ۷.۲ درصد.
– همین جامعه در ۲۰ سال گذشته میزان برخورداری ثروتمندترین دهک به فقیرترین دهک آن، از ۱۲ برابر رسیده به ۱۴ برابر؛ یعنی نابرابری هم گسترش یافته است.
– طبق گزارش دو سال پیش مرکز پژوهشهای مجلس، ما در طول دهه ۹۰ یک افول اقتصادی وحشتناک را تجربه کردیم.
– این افول در حدی است که اگر تا سال ۱۴۰۵ ما سالی ۸ درصد رشد اقتصادی داشته باشیم (شش سال متوالی رشد ۸ درصد) آن هم برای اقتصادی که از اول دههی نود میانگین رشد اقتصادیاش صفر بوده، این گزارش میگوید تازه آن سال میرسیم به جایی که سال نود بودیم! و میدانیم این غیرممکن است!
– این جامعهای است که ۶۰ درصد شاغلانش پوشش بیمه ندارند!
– این جامعه دچار ۱۸.۴ درصد فقر است، یعنی از هر پنج نفری که از کنار شما رد میشود یک نفر در فقر مطلق به سر میبرد!
– در جایی زندگی میکنیم که از در سال ۸۰ که هشتاد درصد تجارت ما با ۲۳ کشور بوده است، رسیدیم به جایی که در سال ۹۷، پنجاه و چهار درصد تجارتمان با سه کشور بوده است (چین، عراق، امارات). اگر شما به این نمیگویید جداافتادگی از جهان، پس چه میگویید؟!
– در داخل از نظر اقتصادی به شدت تضعیف شدهاید و به مردم فشار آمده، درحالی که جمعیت کشور ۱۰ میلیون نفر افزایش یافته، ۴۰ درصد درآمد سرانهاش را از دست داده است.
– میانگین تورم در جهان در سال ۲۰۱۸، ۲.۴ درصد بوده است، و تورم بلندمدت ایران ۲۰ درصد بوده و فقط سه کشور ونزوئلا، زیمباوه و آرژانتین تورم بیشتری داشتهاند!
– این جامعه به شدت جهانی شده، به شدت میتواند خودش را مقایسه کند.
[اطلاعات فوق برگرفته از سخنان دکتر محمد فاضلی جامعه شناس در گفتگوی اخیر در شبکه ۴ تلویزیون است]؛
همه اینها را در کنار تحولات بین نسلی و تغییرات در سبک زندگی و پدیده جهانی شدن فرهنگی و اقتصادی اگر بگذاریم و نحوه مواجهه ساختار سیاستگذاری و حکمرانیمان در حوزه فرهنگی و اجتماعی با این پدیدهها را، آن وقت میبینیم که علوم اجتماعی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و چه بسا بتوان از دل این مباحث، برخی قاعدهمندیها را به بررسی و مطالعه گذاشت.
آن وقت علوم انسانی و اجتماعی به ما خواهند گفت که روزانه دهها دختر نوجوان را سوار ون کردن و به ساختمان وزرا بردن چه عوارضی دارد و بذر چه کینه و نفرتی را در دل آنها خواهد کاشت.
آنگاه علوم اجتماعی به ما خواهد گفت در جامعهای که بهدلیل مشکلات اقتصادی و تشدید فاصله طبقاتی، آبستن و مستعد بروز اعتراض و نارضایتی است، ظرف دو ماه مصاحبههای پیاپی فردی که مسئولیت در حوزه امر به معروف و نهی از منکر را یدک میکشد چه عوارضی بر اعصاب جامعه دارد.
اگر عینک علوم انسانی را به چشم بزنیم، آنگاه این دانش به ما خواهد گفت چندماه پیاپی دامن زدن به طرح «صیانت» و محدودیت و تعطیلی رسانههای مجازی، چگونه خشم میآفریند و اعصابها را به هم میریزد و نگرانی از دست رفتن کسب و کارهای مجازی را برمیانگیزد و شکاف دولت-ملت را بیشتر و بیشتر میکند.
اگر با عینک علمالاجتماع به پدیدهی پیشآمده نگاه کنیم به ما خواهد گفت که در یک دعوای ساده بین دو دختر هموطن در اتوبوس، همه ارکان قانونی کشور را پشت سر یک طرف آوردن و گرفتار کردن آن یکی و با آن تصویر به تلویزیون آوردن، چگونه تولید نفرت و عصبانیت میکند.
اگر از این دریچه نگاه کنیم آن وقت متوجه مساله و خلاء نمایندگی (representation) خواهیم شد که وقتی جامعه (یا بخشهایی از آن) احساس کند که صدایش در ارکان قانونی بازنمایی نمیشود یا بازتاب داده نمیشود و احساس کند نمایندهای ندارد و قدرت سیاسی محدود به طیف خاصی شود و تک صدایی در عرصه سیاست پیشه شود، مطالباتش را به کف خیابان میآورد.
با این نگاه، آن وقت متوجه خواهیم شد که چقدر فاصله هست میان این جامعه (یا بخشهایی از آن) و متولیان امور.
دریچه علوم اجتماعی به ما خواهد گفت که چگونه برباد دادن سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی، مسالهآفرین است و توئیت زدن مقام رسمی از زبان رئیس جمهور درباره معاون وزیری که فرزندش قصد مهاجرت از کشور داشت با این مضمون که “پسر رفت، پدر هم برود” و به فاصله اندکی، انتشار لیست بالابلند از مقامات همین دولت که یا تحصیلکرده خارجند یا فرزندانشان در خارج تحصیل کردهاند یا الان در خارج ساکنند [صرف نظر از درست یا غلط بودن این نگاه] و بعد هم خبر آید که آقازاده یکیشان در خارج در کار فروش و صدور فیلترشکن است (در همان حالی که نسخه صیانت برای جامعه پیچانده میشود)، چگونه روح جامعه رنجانده خواهد شد.
با نگاه کردن از دریچه علوم اجتماعی، درخواهیم یافت که چگونه در بحبوحه بحران، صدا و سیما یادش افتاده که در جامعه صداهای مختلفی هست که باید آنها را شنید و چرا اینقدر دیر؟
آن وقت خواهیم فهمید که چگونه حاکم کردن تک صدایی بر تنها رسانه صوتی و تصویری فراگیر کشور، نگاهها را به سمت رسانههای بیگانه که قطعاً خیر و صلاح ما را نمیخواهند خواهد برد.
علوم اجتماعی به ما خواهد گفت که چگونه با تضعیف و به حاشیه رفتن یا بردن اهالی اندیشه و سیاست و تضعیف نهادهای سیاسی و مدنی و رسانهای، مرجعیت سیاسی و اجتماعی به سلبریتیها منتقل میشود و در نبود نهادهای سیاسی و مدنی و به رسمیت شناختن و ایجاد سازوکارهای قانونی اعتراض و تحقق اصول قانون اساسی در این رابطه، شاهد حوادث تلخ و پرهزینه خیابانی باشیم.
دانش اجتماعی حرفهای بسیار دیگری درباره مسائل اجتماعی دارد که مجال و امکان گفتنش نیست. مشت نمونه خروار است.
همه اینها، یعنی آنچه از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه گفتیم و میدانیم و نحوه مواجهه ما با این وضعیت، همان بستری است که “بیگانه” بر روی آن جولان میدهد و میخواهد کشور ما را در ضعف نگه دارد. بیگانه که قطعاً خیر و صلاح ما را نمیخواهد. شکی نیست که بی ثباتی در جهان پر آشوب امروز به نفع ما نیست. تردیدی نیست که رسانههایی که با پول و حمایت دولتهای خارجی به زبان فارسی راه اندازی شدهاند دلشان برای ما نسوخته و داعیهی حقوق بشری بیگانه، دستاویزی برای منفعتطلبیها و امتیازگیریهای بیشتر آنها -و نه از روی خیر و صلاح مردم ما- است و دمیدن در آتش منازعه را برای بی ثباتی و انتفای عقلانیت و گفتگو و مصالحهجویی پی میگیرند، اما همهی اینها در آن زمینِ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دارند کاشت و برداشت میکنند که متاسفانه ما شخم زدهایم، زمانی که خودمان را از دانش اجتماعی، بینش اجتماعی و مصلحان اجتماعی و سیاسی بی نیاز دیدهایم.
نظرات کاربران :