بهزاد نبوی به «فراز» گفت: دلیلش این بود که مردم آن زمان میفهمیدند کشور دچار جنگ است، دچار بحران ناشی از جنگ است و سعی میکردند خودشان را با شرایط تطبیق دهند؛ نه اینکه بریزند در خیابان فحش بدهند به دولت و حاکمیت که چرا بنزین گران شد. اینکه الان اینطور نیست و شما تصور میکنید مردم در عسل زندگی میکردند، اشتباه است. علت وضعیت الان این است که مردم سیاستهای ما را قبول ندارند و میگویند سیاستهای شما باعث تحریم شده. بروید مشکلات خارجیتان را حل کنید تا این تحریمها برداشته شود. این است که وضع فرق کرده است.
چریک پیر معتقد است که راهی جز سهمیهبندی کالاهای اساسی یا همان کوپنیسم برای خروج از بحران فعلی نداریم. بهزاد نبوی، وزیر صنایع سنگین دولتهای دهه ۶۰، میگوید که زمانی روحانی از من پرسید که به نظرت باید در این شرایط چه کرد، من به او همین راه را پیشنهاد دادم. نبوی میگوید عاملی که باعث شد آن دوران بدون بحران خاص سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی کشور اداره شود، سهمیهبندی کالاها و تدوین «استراتژی شرایط نوین اقتصادی» بود که کشور توانست دوران دوم جنگ را پشتسر بگذارد. به اصولگرایان فعلی هم کنایه میزند و میگوید: «برخی دوستان خوب اصولگرایمان در آن زمان ما را متهم میکردند که اصلا نیازی به سهمیهبندی کالا نیست. کپونیسم یعنی کمونیسم». عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مقایسه شرایط فعلی با دهه ۶۰ و اینکه چرا آن زمان ما شاهد اعتراضات خیابانی نبودیم، میگوید اگر آن زمان مردم اعتراضی نمیکردند، برای این بود که متوجه میشدند شرایط جنگی است و باید صبور بود اما الان میگویند سیاستهای اشتباه شما باعث پدیدآمدن وضعیت فعلی شده است.
گفتگوی روزنامه اینترنتی فراز با بهزاد نبوی در زیر می آید:
وضعیت تحریمها در دوران جنگ چه تفاوتی با الان داشت؟
در دوران جنگ ما تحریم اقتصادی نداشتیم، آن تحریمی که شنیدید تحریم تسلیحاتی بود و بعضا اسلحه به ما نمیدادند. بعضی کشورها هم در آن شرایط تحریم به ما اسلحه و تجهیزات نظامی میدادند. خودم یادم میآید رفته بودم بلغارستان. وزیر صنایع سنگین بودم، درباره ساخت نفربرهای زرهی و خیلی چیزهای دیگر مذاکره کردیم. درباره ساخت لوله توپ با آلمانها صحبت کردیم.
به نتیجه هم میرسید این مذاکرات؟
بله نتیجه گرفتیم ولی به پایان جنگ منتهی شد و همه کارهایی را که انجام شده بود، به سپاه واگذار کردیم. بنابراین تحریم اقتصادی آن روز وجود نداشت. در دوران جنگ مشکلات اقتصادی داشتیم. دوران جنگ را به دو دوره تقسیم میکنم. دوره اول از سال ۵۹ تا ۶۴ که درآمدهای نفتی خوب بود و حالا شاید بهنسبت الان کم بود، اما آن زمان درآمد نفتی خوب بود. حدود۲۰ میلیارد دلار بود و تازه سال ۶۴ به ۱۳ و ۱۴ میلیارد دلار رسید. وضع اقتصادی کشور هم متناسب با آن بد نبود. به دلیل همین درآمدهای بالای نفتی از یکطرف و از طرف دیگر تشکیل ستاد بسیج اقتصادی و سهمیهبندی کالاهای اساسی و ضروری بود که مردم توانستند نیازهای اساسیشان و حداقلهایشان را تأمین کنند. بنابراین دوره نخست ما بحران در کشور نداشتیم و مشکلات همه قابلحل بود و مشکل معیشتی برای مردم به معنی امروز وجود نداشت. توضیح بدهم که سهمیه کالا و تشکیل ستاد بسیج اقتصادی سبب نشد که مردم خیلی عالی زندگی کنند ما کالاهای مهم مورد نیاز مردم را در اختیارشان میگذاشتیم نه همه کالاها را و نه اینکه همه نیازها را بتوانیم تأمین کنیم. مثلا شکر و قند یک کیلو و ۲۰۰ گرم در ماه بود. گوشت و مرغ یکی، دو کیلو، دقیقا میزانش یادم نیست اما با قیمت دولتی و ارزان با دلار هفتتومانی در اختیار مردم قرار میگرفت. دوره دوم از ۶۴ است تا پایان جنگ یعنی سال۶۷ که در این دوره ما دچار مشکل مهمی شدیم و آن کاهش درآمدهای نفتی بود که آن زمان مهمترین منبع درآمد کشور بود. آن زمان صادرات غیرنفتی به معنی امروز نداشتیم.
مجموع صادرات غیرنفتی شما چقدر بود؟
۴۰۰ میلیون دلار حدودا درآمدهای صادرات غیرنفتی ما بود، در مقابل ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار که درآمد نفتی ما بود. قیمت و میزان صدور نفت از اواخر ۶۴ کاهش یافت. دلیلش هم بمباران و موشکبارانهای عراق بود. چون هواپیماهای میراژ و روسی نوع جدید از شوروی گرفته بودند و همه پایانههای نفتی و خطوط لوله انتقال نفت ما مرتب بمباران میشد و میزان صدور نفت از بیش از دومیلیون بشکه در سالهای قبل به زیر یکمیلیون بشکه کاهش یافت و قیمت نفت حتی در مواقعی به بشکهای پنج دلار رسیده بود. در مجموع بهطور متوسط درآمد ارزی ما که ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار در سالهای قبل بود، تنزل پیدا کرد به متوسط هفتمیلیارد دلار در سال که باعث شد دچار مشکلات جدی شویم. از این هفتمیلیارد دلار، ما سه میلیارد دلار را مستقیم به جبههها میفرستادیم که الان برخی فرماندهان که با مهندس موسوی مشکل سیاسی دارند، میگویند زمان جنگ، دولت به جبههها بیتوجه بود! سه میلیارد هم مختص تأمین کالاهای اساسی بود که با سهمیهبندی و قیمت کم و ثابت اختصاص پیدا میکرد و کل کشور را با یکمیلیارد دلار باید دولت میچرخاند.
خرج چه میشد؟
کل اقتصاد کشور. تمام بخشهای صنعتی و تولیدی ما برای ادامه حیات ارز نیاز داشتند. از پیچومهره تا محصول نهایی را که خودمان تأمین نمیکردیم. قطعات یدکی کارخانهها، حتی سیمان و ذوبآهن که خودکفاترین صنایع بودند، برخی مواد موردنیازشان را وارد میکردند؛ چه برسد به کارخانههای مونتاژ که ۷۰ درصد نیازشان را از واردات تأمین میکردند. کاری که در این دوره شد، ادامهیافتن توزیع عادلانه و سهمیهبندی کالاها بود و ما توانستیم حداقل نیازهای مردم را به قیمت ثابت و با ارزی هفتتومانی ادامه دهیم. البته بازهم توضیح میدهم که این تأمین نیاز، حداقلی بود.
بازهم طبقات فرودست نیازهای حداقلیشان تأمین میشد.
